شهادت پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
وقـت عروج روح رسول خـدا رسید از مـأذنـه صـدای اذانِ عـزا رســیـد سهم وجـود آل عـبا رنـج و غـم شده از پـنج تن ستارهای از نـور کم شده چـشم امین وحی زمانی که بـسته شد شهـر مدیـنه از نفس افـتاد خسته شد دلشورههای فاطمه شد اشک و زمزمه اشکی به رنگ خون چکد از چشم فاطمه داغ نبی ز فاطمهاش صبر بُرده است مانند مادری است که فرزند مُرده است بر گونههای فاطمه لطمه نشسته است از این فراق غمزده چهره شکسته است رنگ افـق ز داغ پـیـمبـر کـبـود شد شبنم ز دیدههای علی سیل و رود شد دو شاهزاده روی تن حضرت رسول افـتـادهانـد نـالـه زنـان هـمـره بـتـول آه حـسـن صـدای غـریـبـانه ساز شد کام حسن به نـوحه و مرثـیه بـاز شد حال حسین حال یتیمی بهانه جوست گویی دوباره تشنه لب بوسه بر گلوست در این عشیره سخت تر از هر وداع نیست اینجا کسی ز داغ که بی اطلاع نیست این خانواده صاحب اصلی محـشرند از هرکسی ز ماتم خود با خـبر ترند باید کـفن به دست بگـیـرد علی ولی ای وای اگر امـان بـدهـد پست اولی |